موضوعات داغ

مصاحبه با دکتر دقیق

در دنیای امروز، مهاجرت تحصیلی به عنوان یکی از مهم‌ترین تصمیماتی که جوانان و دانشگاهیان می‌توانند بگیرند، نقش برجسته‌ای در شکل‌دهی به آینده شخصی و حرفه‌ای آن‌ها دارد. با توجه به افزایش چشم‌گیر این پدیده در دهه‌های اخیر، بررسی دلایل و تجربیات افرادی که این مسیر را طی کرده‌اند، می‌تواند برای دانشجویان و محققان حال و آینده مفید و الهام‌بخش باشد.

در این شماره از نشریه، مفتخر به گفت‌وگو با دکتر حسن دقیق هستیم، استاد برجسته ریاضی که با مهاجرت تحصیلی خود به کانادا، تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه مک گیل ادامه داده‌اند. دکتر حسن دقیق با اشتراک‌گذاری دلایل و انگیزه‌های مهاجرت خود، چالش‌ها و دستاوردهای این تجربه، دیدگاه‌های ارزشمندی را برای مخاطبان ما ارائه می‌دهند.

امید است که مطالعه این مصاحبه، برای شما خوانندگان عزیز آموزنده باشد.

مصاحبه‌ای با دکتر دقیق

در دنیای امروز، مهاجرت تحصیلی به عنوان یکی از مهم‌ترین تصمیماتی که جوانان و دانشگاهیان می‌توانند بگیرند، نقش برجسته‌ای در شکل‌دهی به آینده شخصی و حرفه‌ای آن‌ها دارد. با توجه به افزایش چشم‌گیر این پدیده در دهه‌های اخیر، بررسی دلایل و تجربیات افرادی که این مسیر را طی کرده‌اند، می‌تواند برای دانشجویان و محققان حال و آینده مفید و الهام‌بخش باشد.

در این شماره از نشریه، مفتخر به گفت‌وگو با دکتر حسن دقیق هستیم، استاد برجسته ریاضی که با مهاجرت تحصیلی خود به کانادا، تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه مک گیل ادامه داده‌اند. دکتر حسن دقیق با اشتراک‌گذاری دلایل و انگیزه‌های مهاجرت خود، چالش‌ها و دستاوردهای این تجربه، دیدگاه‌های ارزشمندی را برای مخاطبان ما ارائه می‌دهند.

امید است که مطالعه این مصاحبه، برای شما خوانندگان عزیز آموزنده باشد.

 

  • چه انگیزه‌هایی باعث شد تا دست به مهاجرت تحصیلی بزنید؟

خب زمان خیلی تغییر کرده، من حدود سال 66 بود که به فکر ادامه تحصیل در خارج از کشور افتادم که در آن زمان انگیزه‌های مهاجرت با الان به کلی متفاوت بود. در اوایل انقلاب، یعنی سال 58 بود که من لیسانسم رو دریافت کردم و بعد از انقلاب فرهنگی (تشکیل و اوج‌گیری فعالیت گروه‌های سیاسی همانند مجاهدین خلق و گروه‌های چپ مارکسیست، راست و …) دانشگاه‌ها محل فعالیت این عده شد و به دنبال آن بسیاری از افراد که مخالف فعالیت از این قبیل گروه‌ها بودند، در صدد ممانعت و جلوگیری از اینگونه فعالیت‌ها برآمدند که در نهایت به فیلتر و اخراج اساتید، منحل شدن انجمن‌ها، گروه‌های فعال و حتی تعطیلی خود دانشگاه‌ها (در سال‌های 1359 تا 1362) انجامید. 

آن موقع به خاطر دلایلی که گفته شد، تعداد اساتید برای بازگشایی دانشگاه‌ها و مراکز علمی بسیار ناکافی بود و برای رفع این مشکل مدرسه تربیت مدرس با پذیرش دانشجویان علوم انسانی در دوره اول و دانشجویان علوم پایه، مهندسی و … از دوره‌ دوم به بعد شروع به کار کرد. من هم از همین طریق وارد این دانشگاه شدم.

در آن دوران از این جهت که قرار بر استاد شدن ما بود، دروس تخصصی دوره کارشناسی و تعداد زیادی از دروس عمومی (حدود 30 واحد) مثل فلسفه، علوم تربیتی، اندیشه و … که الان هم شما دارید البیته با سطح خیلی بالاتر گذراندیم. اساتیدی با سطح بسیار بالایی هم داشتیم. مثلا آقای ابراهیم دینانی که فیلسوف بسیار بزرگی هستند،  استاد درس فلسفه ما بودن. خلاصه دانشگاه‌ باز شد و آن زمان که کنکور نبود، امتحان ورودی به این صورت برگزار میشد که یک سال بهترین اساتید برای ما دروس اساسی دوره لیسانس را تدریس می‌کردند و پس از یک سال هم از ما آزمون ورودی گرفته میشد که در صورت قبولی دانشجوی رسمی آن دانشگاه می‌شدیم. از این دانشگاه، من و آقای دکتر پوربرات آزمون دادیم و قبول شدیم که متاسفانه ایشان سال 88 گرفتار بیماری و سپس فوت شدن. 

خلاصه مدرکم رو دریافت کردم و بلافاصله به دانشگاه کاشان معرفی و مشغول به کار شدم. اگرچه تقریبا همه هم کلاسی‌های من همان تهران ماندگار شدند ولی من با توجه به روحیه‌ای که داشتم و نبود استاد در دانشگاه کاشان و اصرارهای آقای دکتر ریاضی (آن زمان رئیس دانشگاه پلی‌تکنیک بود)، تصمیم گرفتم که در شهر خودم مشغول به تدریس شوم. آن موقع رشته ریاضی در کاشان فقط یک استاد داشت و تقریبا تمام کارهای رشته ریاضی و حتی می‌شود گفت دانشكده روی دوش من بود. خیلی از دوستان هنوز هم به من میگویند که چرا آن زمان رفتی کاشان و تهران نماندی ولی من از تصمیمم راضی هستم. 

میدانید که در سال‌های پس از انقلاب در هیچ رشته‌ای مقطع دکترا البته بجز بجز ادبیات فارسی و چند رشته علوم انسانی، وجود نداشت و اولین دوره دکترای ریاضی به پیشنهاد چند استاد برجسته در کرمان برگزار شد و بعد از آن دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی) و چند دانشگاه دیگر در تهران نیز شروع به ارائه این دوره کردند. من هم نهایتا به این نتیجه رسیدم که نیاز به ادامه تحصیل دارم و در امتحان دکترای دانشگاه تربیت مدرس و تربیت معلم قبول شدم و همچنین همزمان در آزمون اعزام به خارج که حدود 400 نفر شرکت کننده داشت نیز شرکت و جزو یکی از آن چهار نفر  قبول شده بودم و در نهایت با مشورت دیگران فرآیند پذیرشم را آغاز کردم.

 

  • تفاوت ارزش رشته‌های علوم پایه (مخصوصا ریاضی) در کشور ایران و کانادا؟

ما تعدادی استاد خوب که اکثر این اساتید تربیت شده کشورهایی همچون انگلیس، آلمان و آمریکا مثل بودند داشتیم.  مثلا آقای دکتر ذاکری، استاد راهنمای دوره ارشد من فارغ التحصیل کشور انگلیس بود . اساتید خوبی هم که در داخل ایران تحصیل کرده باشند نیز داشتیم ولی خب کم بودند و دوره دکترا در ایران به کمک همین اساتید بود که جان گرفت. عمر دانشگاه‌ها در کشور ما کم بود البته شاید هم مقداری خودباوری وجود نداشت.آن دوره  علومی همچون ریاضیات به شدت در حال رشد و گسترش بودند ولی در کشور ما فقط رشته‌های محدودی همچون جبر، آنالیز و … تدریس میشد. خیلی از رشته‌هایی که در دنیا رونق داشت در کشور حتی اسمش هم به گوش خیلی‌ها نخورده بود. طبیعی هم بود بخاطر اینکه تعداد اساتید در ایران بسیار محدود و طبیعتا تعدا گرایش‌ها و زمینه‌ها به سواد اساتید محدود می‌شد و رشدی که در این زمینه‌ها اتفاق افتاد، حاصل تلاش افرادی بود که برای آموختن به خارج از کشور رفته بودند.

ایده خود من نیز برای رفتن به دانشگاه مک‌گیل همین بود که گرایش جدیدی را انتخاب کنم و بتوانم یک زمینه و دانش جدیدی را با خود با ایران بازگردانم. بنظر من کشور ما برای پیشرفت بیش از هر چیزی به حرف‌ها و سخنان جدید و بروز نیاز دارد.

در یک دوره افول شدیدی برای رشته ریاضیات در همه جهان اتفاق افتاد. زمانی که دنیا به سمت صنعت و ریاضیات کاربردی رفت، خیلی از رشته‌هایی که پسوند محض داشتند کنار‌ رفتند. آن زمان استدلال این بود که چرا باید وقت و هزینه‌ای سنگین را برای این چنین موضوعاتی هدر دهیم و به چه درد ما میخورد؟ در نتیجه رشته‌هایی همچون ریاضی محض و … منزوی شدند. پس از گذشت چند سال دولت‌ها متوجه اهمیت این رشته ها شدند و پس از آن بیشترین حمایتی که از رشته‌های علوم پایه میشد، توسط دولت ها بود. این فضا در حدود ۱۵۰ الی ۲۰۰ سال پیش رخ داد و دنیا به اهمیت رشته‌های علوم پایه پی برد ولی این موضوع پس از انقلاب برعکس تمام جهان به سمت کاربرد رفت و رشته‌های علوم پایه در ایران منزوی شدند.

  • درس خواندن، ارتباط گرفتن با اساتید و فعالیت‌هایی که دانشجویان کانادایی در دانشگاه انجام میدهند، چه فرقی با دانشجویان ایرانی دارد؟

 دانشجویانی که به دانشگاه وارد می‌شوند همه یکسان نیستند و به طبع ما هم دانشجویان علاقه‌مند، کمتر علاقه‌مند و مستعد را در کنار هم داریم. به این تفاوت در ایران کمتر توجه می‌شود و متاسفانه ما همه دانشجویان را به یک صورت نگاه و به تفاوت‌ها ذاتی آن‌ها بی‌توجی می‌کنیم. ولی خب در کانادا تجربه افراد به این صورت است که سه نوع ریاضیات عمومی داشته باشند. برای مثال یک عده ریاضی A B C، یک عده ریاضی β ⲁ ܓ(آلفا، بتا و گاما) داشتند و یک عده دیگر نیز ریاضی ۱ و ۲ داشتند. جمع محتوای این‌ها یکی بود یعنی اگر شما مستعد بودید، ریاضی ۱ و ۲ و اگر کمی پایین‌تر بودید ریاضیات β ⲁ ܓ(آلفا بتا گاما) پاس می کردید که همون دروس را در سه ترم به شما درس می‌دادند و خب این سیستم راهنمای دانشجو در آنجا خیلی مورد بحث هست. هر دانشجویی یک استاد راهنما دارد و استاد راهنما هر ترم با دانشجویان خود چندین بار ملاقاتی در زمینه انتخاب واحد و …  میکند. آنها به خوبی به این درک رسیده‌اند که دانشجویان همگی یک جور نیستند.

برعکس در کشور ما، معمولا دانشجویان با بک‌گراندهای مختلف و همه به یک صورت فارغ التحصیل می‌شوند و دروسی هم که پاس می‌کنند تا ۹۵٪ با دوستان و هم رشته‌‌ای‌های آنها یکی هست. ولی در کانادا در انتخاب دروس تنوع بسیاری وجود دارد.این تنوع‌ها در هر رشته باعث می‌شود که دانشجو در ادامه مسیر اذیت نشود و با اشتیاق و انگیزه به درس خواندن ادامه دهد. ما باید در تمامی زمینه‌ها آدم‌ها را بر اساس استعدادهایشان انتخاب کنیم. من نمی‌گویم که در کشورهای دیگر اوضاع بسیار عالی و بر وفق مراد است. استاد بد و خوب همه جای دنیا وجود دارد ولی به صورت کلی این سیستمی که در آنجا پیاده و اجرا شده و سال‌ها  تحقیق و تجاربی دارند، باعث شده تا دانشجو بتواند با بالاترین راندمان خودش در مسیری صحیح به جلو حرکت و پیشرفت کند.

  • با رشته علوم کامپیوتر چجوری آشنا شدین و چی شد که این رشته را در کاشان پایه‌گذاری کردین؟

به دلایلی که پیش‌تر گفتم، دروسی همچون خم بیضوی، نظریه اعداد و … در کشور ما منزوی شده بود و خب خیلی‌ها نمی‌دانستند که این دروس دقیقا به چه درد ما می‌خورد. مثلا تعداد اعداد اول دوقلو متناهی است یا نامتناهی که ما نمیدانیم و یا مسئله حدس گلدباخ که هنوز هم حل نشده باقی مانده. نظریه اعداد به این دلیل منزویست که بسیاری از این مسائل مطرح شده، مسائل مهمی نیستند.  در این 70 سال گذشته، از زمانی که استفاده از کامپیوترها رواج پیدا کرد بسیاری از مسائل پیچیده توسط ریاضیدانان حل شد. پس از آن نظریه اعداد از انزوا بیرون آمد و به خط مقدمی برای روبرویی با مسائل پیچیده و حل نشده ریاضیات، کریپتوگرافی، امنیت و … بدل شد. نظریه اعداد بخشی از دنیای ریاضی است که با اعداد صحیح مخصوصا اعداد پیمانه‌ای  سروکار دارد. دنیای ریاضیات محض قبل، اصلا هیچ ایده‌ای راجب نظریه اعداد یا اعداد صحیح و … نداشت و همه آنالیزها بر روی R(مجموعه اعداد پیوسته) بود. تعداد اعداد R چقدر است؟ میدانید که بی‌نهایت و ناشمارا. خب در دنیای کامپیوتر چیزی به نام بی‌نهایت اصلا معنا ندارد. در اینجا بود که نظریه اعداد آمد وسط و بخش خم بیضوی نظریه اعداد کاربرد بسیار زیادی در کریپتوگرافی و … پیدا کرد. در کریپتوگرافی سه یا چهار فیلد وجود دارد که امروزه مطرح هستند. یکی از آن فیلدهای گسترده، مربوط به خم‌های بیضوی میشود. به کمک خم‌بیضوی بسیاری از مسائل محض ریاضیات مانند قضیه فرما و … به سادگی حل پذیر شدند.

سازمانی به نام NIST وجود دارد که استانداردهایی همچون تبادل کلید و رمزگذاری در ایمنی را با آزمایشات مختلف تعیین می‌کند. زمانی که من رئیس دانشکده بودم (فکر میکنم سال 82) یکی از دانشجویان از یکی از دانشگاه‌های کشور پیش من آمد و گفت که ایده انجام همچین کاری را با کمک خم‌بیضوی که یکی از فیلدهای مهم در این زمینه است را دارد و از بین دیگر اساتید، شما را به من معرفی کرده‌اند. و خب من هم کمک کردم تا تز ارشد خودش را نوشت. در ادامه خود من نیز به این موضوع علاقه‌مند شدم. میشود گفت تمام تزهای ارشد و دکترایی که من استاد راهنما بوده‌ام (فکر میکنم در حدود 60 تا بوده) همه‌اش با رویکرد خم‌بیضوی و کاربردش در رمزنگاری و مباحث مختلفی که در همین زمینه بوده است. این مباحثی که مثال زدم، همگی بحث‌های مربوط به علوم کامپیوتر هستند. 

 از زمانی که این رشته ایجاد شد، تلاش‌های زیادی برای ارتباط با دوستان و اساتیدی که در دانشکده‌های دیگر مخصوصا برق و کامپیوتر بودند، داشتم. بنظرم یکی از عیوب در آموزش کشور اینست که ما حتی در یک دانشکده و رشته هم با هم کار نمی‌کنیم و کارهای مشترک بسیار انگشت شمار هستند. یکی از کارهای مهم بجز برنامه‌نویسی که در علوم کامپیوتر انجام می‌شود، کار و استفاده از ریاضیات محض است. یکبار شخصی به من مراجعه کرد که مشکلی در زمینه مفاهیم ریاضیاتی یک مقاله که مربوط به رشته خودش یعنی کامپیوتر داشت و از من درخواست راهنمایی کرد. البته سوال‌ها و مفاهیم سخت نبودن ولی بدون دانستن این مسائل کاملا پایه‌ای، درک مطالب این مقاله به صورت کامل امکان پذیر نبود. خب من هم به او کمک کردم و آن فرد بعد از دو جلسه و تلاش خودش توانست مقاله را به درستی درک و تحلیل کند. “شما نمی‌توانید بدون استفاده از ریاضیات در رشته‌ای مانند کامپیوتر کار بکنید” علوم کامپیوتر آن زمان در کشور اصلا وجود خارجی نداشت. فکر می‌کنم اولین بار در دانشگاه‌های پلی‌تکنیک و شریف بود که این رشته معرفی و ارائه شد و دانشگاه اصفهان هم بعد از ما این رشته را آورد. شاید سخت‌ترین کار ما، معرفی این رشته و اینکه چرا ما به علوم کامپیوتر نیاز داریم بود. جا انداختن و ایجاد پیش زمینه‌هایی که برای ارائه این رشته نیاز بود خیلی طول کشید و بالاخره با مساعدت مسئولین دانشگاه بالاخره محقق شد. 

بسیاری از سرفصل‌های علوم کامپیوتر توسط ما پیشنهاد و ایجاد شد که حدود 60 درصد آن دروس را ما می‌توانستیم در آن زمان پوشش بدهیم. البته پیدا کردن اساتید هم آسان نبود، ما مجبور بودیم یکی یکی در کشور بگردیم تا استاد مورد نظر خودمان را برای هر درس پیدا کنیم و حتی آن زمان هم که هیچ کس را نداشتیم، تمام تلاشمان را برای یافتن و گزینش بهترین اساتید کردیم.

الان جایگاه علوم کامپیوتر کاشان بسیار جایگاه خوبی هست. تا جایی که بعد از نرم‌افزار جایگاه دوم را ما داریم. البته این فقط برای دانشگاه ما نیست و تقریبا در تمامی دانشگاه‌ها همین هست. گروه مهندسی برق که یک زمان اصلا رشته ما رو قبول نداشتند الان از لحاظ پذیرش دانشجو، رتبه‌های بالاتری از ما قبول میکنند و پذیرش در رشته علوم کامپیوتر سخت‌تر از قبل شده. البته این اتفاق حتی برای شریف و دیگر دانشگاه‌های مطرح هم پیش آمده. آن زمان که فقط برق، کامپیوتر، مکانیک و … بود، این دنیایی بود که من تا تجربه خودم میدیدم و پیشبینی می‌کردم. رشته‌‌ای که شاید حتی ده سال هم عمر نداشته باشد، امروزه در اکثر دانشگاه‌ها در جایگاه اول یا دوم قرار دارد. 

  • در طول تدریس و تحصیل‌تون تا حالا تجربه پر چالشی داشتید که حتی شاید شمارو به ناامیدی بکشونه؟

 هیچ چیز!!! در دوران تحصیل و سپس تدریسم خیلی چیزها بوده که بلد نبوده‌ام و می‌دانم که هنوز هم بسیاری چیزها برای آموختن دارم ولی با تجربه به این نتیجه رسیده‌ام که ما می‌توانیم هر چه را بخواهیم با صرف زمان و تلاش بدست بیاوریم. خود من هنوز هم تلاش می‌کنم روزی حداقل سه ساعت مطالعه در زمینه ریاضیات داشته باشم و مسائل پیچیده حل کنم. بنظر من اینکه معلومات هر فرد چقدر باشد مهم نیست، مهم اینست که اگر زمانی احساس نیاز به یادگیری مسئله‌ای کردی، قدرت و اراده این رو داشته باشی که مثلا در یک هفته تمام تمرکز و زمانت را برای یادگیری آن مسئله بگذاری و در نهایت معلومات مورد نیازت را به چنگ آوری. من در مواقعی همچون جذب دانشجو هم معیارهای متفاوتی با بقیه داشتم، مثلا بین کسی که سه تا مقاله ISI نوشته و کسی که بلد بود چگونه درست فکر کند و یاد بگیرد، قطعا نفر دوم را انتخاب می‌کردم. “شما اگر بلد باشی که چگونه درست فکر کنی تمام دنیا را در اختیار خواهی داشت…”  چون سوادی که افراد هم اکنون دارا هستند، در بازه کمی از زندگی برایشان کار‌آمد هست ولی کسی که درست فکر میکند میتواند با سریع وفق دادن و  بروز و آماده نگه داشتن خودش از پس هر موقعیت و معضلی برآید. بنظر من مهم‌ترین وظیفه هر دانشجوی دوره کارشناسی و ارشد این است که یاد بگیرد چگونه یاد بگیرد، جرات یادگیری داشته باشد، اراده خود رو برای شروع و ادامه تقویت کند و بداند که اول هر کاری که آغاز می‌کند، یک دوران تاریک هست که انقدر هر انسانی باید از این دوران‌ها عبور کنه که بداند و باور کند که در نهایت میتواند…!!! من آنقدر از این دوران‌ها داشته‌ام که به همه شما می‌گویم هیچ وقت برای آینده نگران نباشید، برنامه ریزی کنید و مطمئن باشید که به موفقیت دست خواهید یافت.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا